بیشتر بدانید

ساخت وبلاگ

خدایا................

حکمت قدمهایی را که برایم برمیداری

 برمن آشکار کن


تا درهایی را که به سویم میگشایی ندانسته نبندم


و درهایی را که برویم می بندی به اصرار نگشایم......

بیشتر بدانید...
ما را در سایت بیشتر بدانید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nolave بازدید : 78 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 12:25

فرزند دلبندم!  اين نامه را به تو مى نويسم، به تو كه آينده منى!عزيزم….زيباترينم…. روزى كه تو را در درونم حس كردم…. نه آزمايش داده بودم…. نه فرشته ها برام خبر آوردن….. فقط صبح احساس كردم نقطه اى سپيد درونم مى جوشه…حس گرمى رگهامو پر كرده بود. هيچ كس باور نكرد حرفمو اما مى دونستم دارم مادر مى شم…. به فكر فرو رفتم، من قرار است به عنوان مادر چه چيزهايى به فرزند خود ياد بدهم و قرار است به زودى نام مقدس مادر را كه مسئوليت زيادى به همراه دارد را بر خود بگذارم! آن روز كه درونم زاده شدى دوباره عاشق شدم و هميشه از خدا خواستم سالم و مهربان باشى. فرزند عزيزم، عشق من، دوست دارم آنچنان كه لياقتش را دارى برايت مادرى كنم، قلب من، از زمانى كه متولد شدى لحظه به لحظه با هم بوديم، هر جا مى رفتم تو را مانند پاره اى از وجودم با خودم مى بردم، تب مى كردى تب مى كردم، مريض مى شدى مريض مى شدم، تشنگى و گرسنگى تو را حس مى كردم و هر كارى كه دوست داشتى به بهترين شكل برايت انجام مى دادم. عزيزم با هر مكش دهان كوچكت براى شير خوردن محبت و فداكارى را در رگ هاى بدنت تزريق كردم.تو شايد فرشته نگهبان منى، بهانه تحمل سختى هايم، به خاطر تو مى جنگم و بهترین چیزها رو برایت فراهم میکنم، نازگلم عجيب است اشكهايم كه براى تو مى ريزند آرامم مى كند، صدا كردن نامت برايم افتخار آفرين است، در هر خنده شيرينت اميد را حس مى كنم، تو معلمى هستى كه خداوند بزرگ به من هديه داده، تو به من ياد دادى حرف زدن را، آرامش را، تو به من راه رفتن را ياد دادى در اوج سختى ها و مبارزه كردن را و نديدن را وقتى همه چيز سياه است، چشم هايت به من نگاه كردن را آموخت، دست هاى كوچكت تلاش كردن براى هر آنچه آرزويش را دارى و حضورت غم و درد و رن بیشتر بدانید...
ما را در سایت بیشتر بدانید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nolave بازدید : 101 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 12:25